Unvaterland (persische Version)

Loading Likes...

سرزمین غیرمادری

 

ما در جایی بزرگ شدیم که آرزو داشتیم آسمانش آبی شود
حال در جایی زندگی می کنیم که آرزو داریم به سرسبز ماندن گل هایش
در فاصله های بین مرزها جا گذاشته ایم
هر آنچه را که برایمان تسلی بخش دردها می شود
درون اتاق های کوچک مان قاب عکسی است
که توسط چشم های عادی دیده نمی شود
تصویرهایی از خانه و خانواده می رقصند در سقف
رخ معشوق را هر چه می گردم به دنبالش، گم تر می شود
بوی گل های این سرزمین خوش قلب و تمیز
هیچ وقت بوی آزادی گل های میهن مان را نمی دهد
در بین این همه نعمت و باران و فزون
راه رفتن را می توانم، اما سینه ام سپر نمی شود
در بین زنبورهای پر تلاش و خسته
 
هرگز کسی شهد گل من را نمی نوشد
باد مخالف برای غرق کردن کشتی ام
چشم در چشم باد موافق زور میزند
من همانند برگ های رنگی پاییز این کشورم
که به احترام زنان مهاجر، زیر پایشان را جارو می زنند
من همان فرشته مرگی هستم که این بار
برای زنده کردن حقوق زن در آن روح می دمد

من غزال تیز پای گرسنه ای هستم که
باید آنقدر صبر کنم تا زیر پایم علف سبز شود
حکایت من حکایت همان پرستویی است
که کوچ را نه بلکه کوچ او را می کند
سزاوار یک زندگی ساده در این شهر زیبا هستم یا نه؟
یا که خداوند یک جنگ دیگر برایم هدیه می دهد؟
در این سرزمین پر از باندهای کوچک
چرا یک باند مناسب زخم من پیدا نمی شود؟
این چشمان رنگی چنان به من خیره می مانند که
گویی مقصر تمام این بدی ها فقط منم
درون متروهای زیبا این پرستو می نشیند
تا در سرزمین عقاب ها جایی برای پرواز پیدا کند
امثال من درون این خیابان ها پر اند
به کلیسای بزرگ بگو که آهنگ دوستی را سر کند
بگو به گنبد سبز روی پارک پر درخت
این آهنگ هاست که درد دل من را کم می‌کند
 
اگر به رسم دنیا و زمین نگاه کنی
درون هر سرزمین یک عده در خوب بودن بدترند
به تمام زیبایی های این سرزمین بی کینه قسم
با یک فرصت کوچک تمام این گره ها را می گشایم

 

Teilen ...

Schreiben Sie einen Kommentar

Ihre E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert